خیر (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی

«خیر» در مقابل شرّ، و به معناى خوبی و چیزى است که مورد رغبت و خواسته همگان باشد. این واژه از اوصاف کمالیه الهى است.

واژه «خیر» ۱۷۶ بار در قرآن کریم آمده، و به تنهایى (بدون اضافه به لفظى) دوبار وصف خداوند قرار گرفته و آمده است:

  • «وَ اللّهُ خَیرٌ وَ أَبْقى».(سوره طه/۷۳) «خدا بهتر و پایدارتر است».
  • «قُلِ الحَمْدُ للّهِ وَ سَلام عَلى عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى آللّهُ خَیرٌ أَمّا یشْرِکون».(سوره نمل/۵۹) «بگو ستایش از آن خدا است، درود بر بندگان برگزیده او، آیا خدا بهتر است یا آنچه را که شریک خدا قرار مى دهند».

امّا در صورتى که واژه «خیر» به چیزى اضافه شود، باز خدا با آن توصیف شده است مثلاً:

۱. خیر الحاکمین، ۲. خیر الرازقین، ۳. خیر الراحمین، ۴. خیر الغافرین، ۵. خیر الفاتحین، ۶. خیر الفاصلین، ۷. خیر الماکرین، ۸. خیر المنزلین، ۹. خیر الناصرین، ۱۰. خیر الوارثین، ۱۱. خیرٌ حافظاً. البته این کلمه به صورت «خَیرٌ ثَوَابًا وَ خَیرٌ عُقْبًا» (سوره کهف/۴۴) نیز آمده است.

اکنون ما درباره معناى «خیر» بدون مضاف سخن مى گوییم، در آینده نیز درباره خیر به صورت مضاف سخن خواهیم گفت.

ابن فارس مى گوید: «خیر ضد شرّ و ضرّ است». در قرآن مى فرماید: «وَ لا یحْسَبَنَّ الّذِینَ یبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ...».(آل عمران/۱۸۰) «کسانى که در آنچه که خدا از کرمش به آنها داده است، بخل مىورزند گمان نکنید که این کار نسبت به آنها خیر است بلکه نسبت به آنها شر است». در این آیه «خیر» در مقابل «شرّ» قرار گرفته است و در آیه ذیل «خیر» در مقابل «ضُرّ» به معنى زیان قرار مى گیرد: «وَإِنْ یمْسَسْک اللّهُ بِضُرّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ وَ إِنْ یمْسَسْک بِخَیر فَهُوَ عَلى کلّ شَىء قَدِیر».(انعام/۱۷) «اگر خدا بخواهد زیانى به تو برساند جز خودش کسى را یاراى دفع آن نیست، و اگر بخواهد خیرى به تو برساند، پس او برهمه چیز توانا است».

باید توجه داشت که «خیر» بر دو قسم است: «خیر مطلق» و «خیر نسبى»، مثلاً هوا براى همه موجودات زنده خیر است، هیچ جاندارى بدون هوا نمى تواند زندگى کند (خیر مطلق)، در حالى که لباس پشمى و داشتن مو براى همگان خیر نیست، براى صنفى از موجودات خیر است و براى صنف دیگر شرّ (خیر نسبى).

قرآن مال دنیا را خیر نامیده و مى فرماید:

«...إِذا حَضَرَ أَحدَکمُ المَوتُ إِنْ تَرَک خَیراً...».(بقره/۱۸۰) «آنگاه که مرگ یکى از شما فرا رسد، اگر مالى را به ارث گذاشته باشد...».

ولى در آیه دیگر تلویحاً آن را «شرّ» دانسته و مى فرماید:

«أَیحْسَبُونَ أَنّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مال وَ بَنینَ * نُسارِعُ لَهُمْ فِى الخَیراتِ بَلْ لا یشْعُرُونَ».(مؤمنون/۵۵ـ۵۶) «آیا گمان مى کنند که مال و فرزند که به آنها مى دهیم در نیکى به آنها شتاب مى کنیم، بلکه آنها متوجه نیستند».

اکنون باید دید چگونه ثروت و فرزند خیر نسبى است، این دو نسبت از آنِ کسانى است که مال و فرزند در اختیار او گذاشته شده است، لکن انسان پرهیزگار با ثروت خود از دیگران رفع نیاز مى کند، ولى فرد تبهکار از آن سوء استفاده کرده و در طریق گناه و خلاف به کار مى برد. و همچنین است «فرزند» پرهیزگاران از آنها در راه خیر کمک مى گیرند ولى تبهکاران بر عکس. امّا باید اذعان داشت که خیر مطلقى که هیچ گونه شرّى به آن راه نداشته و ندارد، خلاق متعال است: «وَ اللّهُ خَیرٌ وَ أَبْقى» (طه/۷۳).

اشکال:

هرگاه وجود خدا خیر مطلق است، طبعاً فعل او نیز باید از این وصف، بهره مند باشد، در حالى که در جهان طبیعت زلزله هاى ویرانگر، سیل هاى مخرب و درندگان خطرناک وجود دارند و همگى فعل و معلول خدا محسوب مى شوند، در صورتى که همه اینها به ضرر انسان است. اکنون چگونه مى توان این شرور را به خدا نسبت داد و با «خیر مطلق» بودن خدا هماهنگ ساخت؟

پاسخ:

این سؤال مربوط به وجود شرّ در عالم طبیعت است که فلاسفه و متکلمان دینى درباره آن به طور گسترده بحث کرده اند و ما فقط به صورت گذرا به پاسخ آن اشاره کرده و تفصیل آن را به کتاب «الالهیات» ارجاع مى دهیم.

پاسخ اجمالى آن این است که کسانى که برخى از حوادث را شرّ و بد مى خوانند، به پدیده ها با دیده محدود مى نگرند، در این نگرش، مصالح شخصى و یا مصالح اقوام و بستگان و حداکثر منطقه را در نظر مى گیرند، و آنگاه که درباره خیر و شر بودن حوادث داورى مى کنند، مثلاً آنگاه که طوفانى مى وزد و مزرعه سر سبز و خرم را خشک و خزان مى سازد، یا سیلى که سرازیر مى شود و آبادى را به صورت مخروبه در مى آورد و یا زلزله اى رخ مى دهد و گروهى را به کام مرگ فرو مى برد، همه این حوادث را شرّ مى نامند، زیرا محور قضاوت خود و بستگان و حداکثر منطقه است که در آن زندگى مى کنند. در حالى که از دیگر مناطق و از دیگر زمانها ـ گذشته و آینده ـ غفلت ورزیده و آنها را نادیده مى گیرند. با این که ممکن است یک رشته حوادث خیر در گذشته که حیات امت در گرو آن بود ملازم با چنین حادثه ناگوار بوده، همچنان که ممکن است این حوادث مقدمه خیر فزونى باشد که در آینده انجام خواهد گرفت. و چون ما از گذشته و آینده بى اطلاعیم، حوادث را شر و بد مى خوانیم، ولى اگر گذشته و آینده مانند حالا در چشم انداز ما قرار مى گرفت و از برکات این حوادث در دو زمان آگاه بودیم، این شر را در مقابل آن خیر کثیر چندان مهم نمى شمردیم.

البته ما نمى گوییم حتماً این حوادث دربرگیرنده خیراتى در گذشته و آینده بوده و خواهد بود، ولى احتمال آن، ما را از داورى قطعى درباره آنها باز مى دارد. فرض کنید در یک منطقه مسکونى بولدزرى مشغول کار است و خانه ها را یکى پس از دیگرى کوبیده و به صورت زمین مسطح درمى آورد، رهگذرى که از سرنوشت این منطقه آگاه نیست، این عمل را شرّ مطلق تلقى مى کند، ولى اگر این فرد از سرانجام این عمل آگاه باشد و بداند که این تخریب، مقدمه آماده کردن زمین براى ساختن یک بیمارستان عظیم براى محرومان و مصدومان است، در این صورت از داورى عجولانه خود نادم گشته و آن را «خیر» توصیف مى کند. مَثَل انسانهایى که از یک دیدگاه محدود به حوادث جهان مى نگرند مثل خفاشى است که نور خورشید را یک پدیده شر تلقى کرده، دیدگان خود را مى بندد، در حالى که میلیاردها موجود زنده از این نور بهره گرفته و به حیات خود ادامه مى دهند.

پدیده هاى جهان یک رشته حوادث به هم پیوسته است که از روزگار دیرین آغاز شده و تا آینده اى نامعلوم امتداد دارد، و همه این سلسله، به صورت علت و معلول پیش مى روند، بسیار دور از واقع بینى است که حلقه اى از این حلقات را جدا از گذشته و آینده مورد مطالعه قرار دهیم و درباره خیر یا شرّ بودن آن داورى کنیم. فرض کنید باد تندى مى وزد، شاخه هاى درختان را مى شکند، و خانه هاى ناپایدارى را ویران مى سازد، ساکنان ساحل، این باد تند را شر تلقى مى کنند، در حالى که چه بسا این باد شدید خیرات فراوانى را در برداشته باشد، مانند تلقیح گیاهان، به حرکت آوردن ابرها به سوى مزارع و کشتزارها، از بین بردن هواى آلوده در محیط زندگى انسانها، و فواید دیگرى که ممکن است به دنبال داشته باشد. در این جا است که ما از راز گفتار خدا به خوبى آگاه مى شویم که درباره دانش انسان مى فرماید:

«وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ العِلْمِ إِلاّ قَلِیلاً».(اسراء/۸۵) «از دانش جز بهره اندکى به شما داده نشده است».

و نیز مى فرماید: «یعْلَمُونَ ظاهراً مِنَ الحَیاةِ الدُنیا...».(روم/۷) «ظاهر زندگى دنیا را مى دانند...».

ما این سخن را با کلامى از فیلسوف الهى صدرالدین شیرازى به پایان مى رسانیم. وى مى گوید:

«خرد انسانها در باره برخى از حیوانات سرگردان گشته، زیرا مى بینند که برخى، برخى دیگر را مى خورند، و حتى برخى طبیعتاً درنده بوده و با ابزار و ادوات درندگى مانند چنگ و دندان مجهز گردیده، تا بتواند شکار خود را به چنگ آورد و آن را بدرد و لذت ببرد وگرسنگى خود را برطرف سازد، گذشته از این، حیوانات اهلى که انسان به خاطر گرسنگى ناچار است برخى را ذبح کند و از آن بهره بگیرد. انسانها در این امور به فکر فرو مى روند و چون از علت و غایت و حکمت آنها آگاه نیستند، آراى مختلفى پیدا مى کنند، حتى برخى از آنان گفته اند: سلطه برخى از حیوانات بر برخى دیگر، فعل خالق حکیم نیست، بلکه کار موجود شَرور و بى رحمى است که بر آفریده هاى خود ستم روا مى دارد و همین فکر سبب آن شده است که براى جهان دو فاعل مستقل به نام فاعل خیر، و فاعل شر بیندیشند. علت این نوع تفکر این است که آنها از یک دیدگاه محدود به موضوع نگریسته اند، در حالى که از اسباب و علل کلى غفلت ورزیده اند، زیرا غرض از افعال الهى نفع گسترده و صلاح عموم آفریده ها است، هرچند در این طریق ضرر و زیانى به برخى برسد، خدا آفتاب و ماه و باران را براى نفع عمومى پدید آورده است، هرچند برخى از این پدیده ها متضرر مى شوند، امّا چون سرانجام به صلاح عموم تمام مى شود این مصائب به خاطر جزئى بودن، مایه نکوهش نمى شود».

حکیم سبزوارى با الهام از این مباحث، حقیقت را با مثالى بیان کرده و گفته است:

ما لیسَ موزوناً لبعض من نِغَم *** ففى نظام الکلّ، کلّ منتظم

نغمه هاى ناموزون در برخى از گوشها، با توجه به مجموع آهنگها کاملاً موزون است.

البته این یک پاسخ از اشکال شرور در رابطه با پدیده هاى به ظاهر شر است، در این باره پاسخهاى دیگرى هست که باید در فرصت دیگر به بررسى آنها پرداخت.

پانویس

  1. لسان العرب، ج۴، ص۲۵۷، «خیر».
  2. مفردات، ص ۳۰۰، «خیر».
  3. علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۱۸۳.
  4. الالهیات، جعفر سبحانى، ج۱، ص ۲۷۱ـ۲۷۷.
  5. صدرالدین شیرازى، اسفار، ج۷، ص ۹۸ـ۹۹ ترجمه با کمى تصرف.
  6. ر.ج: مدخل مسائل جدید علم کلام، جعفر سبحانی.

منابع

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.